هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت صد و شانزده
زمان ارسال : ۷۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
ناخودآگاه دستش روی قفسهی سینهاش که به تکاپو افتاده بود، نشست. همان جایی که نقطهی پیوندش با او بود. چقدر شکسته شده بود! چقدر دلش برایش تنگ شده بود. چقدر هوایش را کرده بود. چقدر نیازش داشت. چقدر همه چیز با وجود او تغییر میکرد. چقدر...
بالاخره طاقتش تمام شد و به سویش دوید. دستان آرسین کاملا از هم باز شده بود و آنچنان تن خستهی دخترک را در آغوش گرفت که گویا قصد داشت او را در خود حل کند
مریم گلی
00چقدر خوشحال شدم که آرسین ،تانیا رو پیدا کرد امیدوارم مشکلی براشون پیش نیاد ممنونم نویسنده جان