پارت شصت و نهم :

بلافاصله پیام آرمان بر روی صفحه ی گوشیم ظاهر شد ،گویی که گوشی بدست نشسته و منتظر پیام من بود :
_ سلام خوبی ،خدا رو شکر بهتری ؟مگه قبلا صحبت نکرده بودی ،من روت حساب کردم.
ناخودآگاه لبخند روی لب هایم نقش بست ،اما پیام بعدی آرمان، خنده را روی لب های من محو کرد :
_ راستی دوستت پگاه هم مریضه ،توی همون بیمارستان بستری شده که با هم رفتیم .
از فکر اینکه من در خانه ،در کنار خانواده ام ه

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۱۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.