رویای آشفته به قلم سمیه هرمزی
پارت بیست و دوم
زمان ارسال : ۱۵۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه
تلفن که زنگ می خورد بالاخره سر از بالش برمیدارد.خالد است یک روند زنگ میزند.بالاخره دکمهی تماس را میزند و«الو»می گوید.
-چرا بر نمی داری.کار تمومشه مثل اینکه ما رو هم میذاری کنار.گفتم رفیق شدیم.
-سرم درد میکنه حال حرف زدن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Aa
00عجب زلیخای سمجی! رازی که ۲۸ سال نگفته چیه؟ممنون زیبا بود موفق باشید🌹