پارت سی و هفتم

زمان ارسال : ۸۸ روز پیش

پس از رفتن شاهرخ چهره‌‌ی آشنایی مقابل چشمان سهند نمایان شد. نگار بود که با چهره‌‌ای آزرده درون کافه می‌‌آمد. ناراحتی خود را از یاد برد و زود متوجه شد او به چه دلیل آنجاست. فقط کاش پدرش او را زودتر در جریان قرار داده بود تا دفاعیه‌‌ای برای خودش آماده ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید