پارت پنجم

زمان ارسال : ۱۲۰ روز پیش

- بی من نرو تپش... من که برای کارات "نه" نمیارم؛ بهم بگو!

به سان همیشه جدی و محکم حرف زده بود. حامی و مطمئن؛ اما بی حس! و چقدر دل کوچک تپش از این بی حسی ها یخ کرده بود و ترک خورده بود... حالا اما مدتها بود که دیگر عادت کرده بود. پس تنها لبخند ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید