پارت پنجاه و دوم :

***

در را که باز کردم، با صدای بلند آهنگ شادی مواجه شدم. لبخند بی‌اختیار روی لبم نشست. رنگ‌مان تمام شده بود و رفته بودم چند قوطی دیگر بخرم. کیسه به دست از پذیرایی رنگ‌شده گذشتم و به اتاق خواب‌مان که هنوز سفید و گچی بود، رسیدم. فاطمه چشمانش را ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.