متهم ردیف چهارم به قلم فاطمه علی آبادی
پارت پنجاه و دوم :
***
در را که باز کردم، با صدای بلند آهنگ شادی مواجه شدم. لبخند بیاختیار روی لبم نشست. رنگمان تمام شده بود و رفته بودم چند قوطی دیگر بخرم. کیسه به دست از پذیرایی رنگشده گذشتم و به اتاق خوابمان که هنوز سفید و گچی بود، رسیدم. فاطمه چشمانش را ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
حنانه
00جالبه ازهمون اولین باری که سعید اومد زندان پیش شادی احساس میکردم بافاطمه آشنا بوده ولی به خودم میگفتم انقدر رمان خوندم توهمی شدم😂