طلوع سرد به قلم حنانه بامیری
پارت دوازده
زمان ارسال : ۱۸۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
در آستانهی پنجمین سال وصلتش با امیرِ اردبیل بود و ذرهای ذوق از مراسمی که به فرمان بیوکخان مقرر شده برگزار شود، نداشت.
خسته و خَمود به اطاقش رفت و روی تخت نشست؛ به انتظار دو خیاطی که تنها دعوتشان کرده بود تا از شر آن مراسم مضحک خلاص شود.
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما