پارت ده

زمان ارسال : ۱۲۶ روز پیش

- تلخی نکن خانم؛ غیرتم اجازه نداد وقتی تمام مردان ده رفتن، از جون‌شون گذشتن تا اون چیزی که می‌خوان رو مطالبه کنن، من بمونم و در دامان عشق خانواده بپوسم.

ماه‌منیر خندید؛ خنده‌ای که خاتمه‌اش به قطره اشکی منجر شد که آهسته بر گونه‌ی سرخش چکید و س ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید