پارت هفتاد و چهارم :

صدایی از بیرون خانه، مهران را دگرگون کرد. _بمب‌دودزا!
ماموری این را فریاد زد و صدای تیرهای پیاپی شنیده شد. مهران پر از خشم، «لعنتی» ای زیر لب گفت و عربده زد:
_اون رو زنده می‌خوام!
این را گفت و با چند ضربه، در اتاق را شکست.
ظاهرا اثری از زنده یا مرده‌ی آرسین وجود نداشت و این خشم مهران را بیشتر برافروخت.
مامورها در دود نارنجی برپا شده، با نور چراغ‌قوه‌هایشان در تلاش بودن

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۲۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • ایسان

    00

    خوب

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.