پارت دوازده

زمان ارسال : ۱۱۶ روز پیش

تصاویر‌مبهم، لرزون و‌محو با‌یه‌سطل‌آب‌سرد واضح‌شد.دست‌های‌علی به‌زنجیر‌بسته‌بودند.

قطره‌های‌خون و‌آب‌درهم‌آمیخته‌شده‌بودند‌چشم‌هاش‌به‌سختی‌ به‌سرباز‌خودی‌افتاد سردار‌ بود؛ انگار‌نه‌انگار دوست‌بودند فقط‌چشمش‌به‌لب‌خارجی‌ها‌بود.

به‌اشاره‌ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید