متهم ردیف چهارم به قلم فاطمه علی آبادی
پارت چهل و دوم :
ماه وسط آسمان بود و احساس میکردم به چهرهی مسخرهای که برای خودم ساخته بودم، پوزخند میزد. دوباره صدای احمد را شنیدم.
- تو رو ارواح خاک مادرت وایسا.
ایستادم. به سمتم دوید.
- نوکرتم. بیا برسونمت، لج نکن.
به اجبار سوار ماشی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
دلنیا
10عمراا اگه پشیمون باشم فاطمه جونم از بس که عالیه هرقسمت یه اتفاق جدید آدمو سوپرایز میکنه وفکرکنم کم کم داره معلوم میشه داستان از چه قرار ومطمنم احمد یا قربانی شده یا ریشه اصلی باند هستش 🥲🥲🥲