پارت سیزده

زمان ارسال : ۱۹۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

عباس در حالی که دراز کشیده و تخمه می‌‌شکست، از مادرش می‌‌پرسید:

ـ‌‌ خونشون کجاس؟

مهناز خانم که تازه صحبتش را با مادر دختر تمام کرده بود، کاغذ را دستش داد. مجتبی آدرس را از دست عباس قاپید و گفت:

ـ بده ببینم.

عباس زل زد به ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.