پارت یکم

زمان ارسال : ۱۳۰ روز پیش

به‌نام‌خدا

گاهی دل که هیچ‌

جهانم‌ برای‌آدم تنگ‌می‌شود

کالسکه‌ها روی جاده‌ با‌صدای سم‌اسب درهم آمیخته‌می‌شد. دکان‌های سنتی‌چند‌ساعتی‌بود که شروع‌ به‌کار کردن‌ کرده‌بودند. هیچ‌کس‌ خبر‌نداشت که هنگام‌شب‌ چه‌اتفاقی‌ خواهد افتاد.

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید