تعمیرکار به قلم میلاد سرداری
پارت سی و یکم
زمان ارسال : ۱۹۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
آقا خشایار اندکی بعد با پاکتی در دستس از مغازهی نان و شیرینی بیرون آمد. پاکت را سمت زهره خانم گرفت و به او گفت:
- بیا این برای توی راهت.
زهره خانم لبخند پیروزمندانهای زد و دوش به دوش همسرش به راه افتاد، یک نون خامهای از توی پاکت بردا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما