تو سیندرلا نیستی به قلم نسترن قلی زاده
پارت یازده
زمان ارسال : ۲۰۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
در آینه به انعکاس خود خیره شدم، گویی غریبهای بودم که تا به حال ندیدهبودمش. انزجار از وجودم در تک تک سلولهایم ریشه دوانده بود.
پیشانی بلندم، ابروهای پرم، مژههای سیاه و بلندم، رنگ پوستم... همه و همه در نظرم زشت و ناخوشایند جلوه میکردند. گویی هر ذره از وجودم فریاد میزد که "من به اندازه کافی خوب نیستم".
نه اینکه کسی مرا زشت خوانده باشد. نه، هرگز. اطرافیان همیشه با لحنی مهربان و