پارت پنجاه

زمان ارسال : ۱۳۹ روز پیش

فریال باز هم نگاهش نکرد. احساس می‌کرد توی بد مخمصه‌ای گیر افتاده است. لب پایینش را به دندان گرفت و چشمانش را روی دستان هردویشان ثابت نگه داشت.
- هر چی هست بهم بگو!
فریال آب دهانش را بلعید و باز هم گلویش کمی درد گرفت. تازه یادش افتاد که احتمالا به ویروسی مبتلاست و این همه نزدیکی با معین قطعا او را هم به دردسر می‌اندازد؛ اما برای حفظ فاصله دیگر دیر شده بود. نگاهش را کمی بالا گرفت و ب

1194
143,860 تعداد بازدید
6,449 تعداد نظر
123 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

آزاده دریکوندی : ۴ ماه پیش

❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارت‌های این رمان دوباره به حالت وی‌آی‌پی بر می‌گردن.
با احترام
نویسنده‌ی رمان

آزاده دریکوندی : ۳ ماه پیش

🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان

آزاده دریکوندی : ۳ هفته پیش

سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚

امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • میترا

    00

    درد و دل کردن پیش آدم کوته فکر مثل ترمه نتیجه ای جز خرابی نداره

    ۴ روز پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    آره متاسفانه 💔اون موقع که فریال اینو به ترمه گفته بود رابطه شون خوب بود

    دیروز
  • میترا

    00

    وای از بس خندیدم بیچاره شدم اون جایی که عطا اومده بود خونه فرهاد و ناخنهای رنگی را دید😂😂😂

    ۵ روز پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    همین یه بار واسه فرهاد ذوق کرد فوری هم خورد تو برجکش🤣

    ۴ روز پیش
  • مهدخت

    00

    عالی بود

    ۴ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    😍💚

    ۴ هفته پیش
  • حنانه

    00

    🤣🤣😂😂😂

    ۱ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    ☺️☺️

    ۱ ماه پیش
  • نیلوفر سامانی

    00

    وااااای بیچاره فرهاد😂😂😂😂

    ۲ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    😅😅😅

    ۲ ماه پیش
  • Roghayyeh

    00

    خسته نباشی آزاده جان این پارت کلی خندیدم😂اصلا این پدر و پسر عشقن

    ۲ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    خواهش می‌کنم😍خیلی خوشحالم که خندیدی😍😍

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه

    00

    وای آزاده🤣🤣🤣 با اینکه اینو برام تعریف کرده بودی ولی انقدر خندیدم، اشکم درومد🤣🤣🤣🤓🤓🤓

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    😂😂😂 آگهی بزنیم که فرهاد مدل ناخنکاری می‌شه یا زوده؟

    ۴ ماه پیش
  • Zabra

    ۲۵ ساله 00

    یاد خواهرم افتادم وقتی چادر میدوزه میده شوهرش سر کنه ببینه پایینش میزون دوخته شده یا نه الان هم فرهاد شده مدل گلشن،میگی چرا فرهاد اینقدر طرفدار داره چون پایه ست.خیلی خوب بود کلی خندیدم.

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    شوهرهای اینجوری خیلی خوبن😂😂

    ۴ ماه پیش
  • رویا (فن ...)

    00

    اما به نظر من این خانواده کلا اعتدال و نگه نداشته مامانه پسرش و میبینه باباهه هم دخترش و اینطوری هر دو از یه سمتی محبت نمی بینن چه وضعیه آخه تو مظفری هاا 😑

    ۵ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    بعضی از پدر و مادرا همین‌قدر بچه‌هاشون رو تقسیم می‌کنن💔😔

    ۵ ماه پیش
  • رویا (فن ...)

    00

    بدبختر از فرهاد میرزا اخه ؟ خیلی گناه داشت دلم براش سوخت 😂😂

    ۵ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    وقتی شانس رو تقسیم می‌کردن، خدا می‌دونه کجا بوده😅🤦

    ۵ ماه پیش
  • رویا (فن ...)

    00

    یا داشته تو باغ چایی می خورده یا شیفت وایستاده بوده یا دنبال دیسکو می گشته 😂😂

    ۵ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    دقیقا عاشق چاییه😅

    ۵ ماه پیش
  • ما

    10

    ما دلمون میخواد معین بیشتر از راه بدر شه🤤😂

    ۵ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    وای🤣🤣🤣🤣بعد جواب خانواده‌ی امینی رو چی بدیم؟؟؟

    ۵ ماه پیش
  • ایلما

    00

    ۱چون بقیه خانما بهش محبت کردن درمقایسه باعطا اره۲از راه بدرشده خیلی وقته😂۳تاحدودی🤔

    ۵ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    واقعا هم خیلی وقته از راه به در شده🙈🙈

    ۵ ماه پیش
  • ایلما

    00

    واقعا اگه همین جوری پیش بره فریال یکاری دست معین میده 😜از دست رفته پسرمون 😂دست بجنبون آزاده جون😉 پس مصطفی م بی تقصیرنیس کو گوش شنوا🤨

    ۵ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    واقعا مصطفی توی یه پارتی گفت معین از راه به در شده... تازه اون نمی‌دونست چیا بینشون می‌گذره و اینو گفت اگه اینا رو بدونه چی می‌گه🤦خدا بخیر کنه... فکر می کرد فقط یه سری از عاداتش تغییر کرده

    ۵ ماه پیش
  • ایلما

    00

    دستت درد نکنه آزاده جون کلی کیف کردم بابت این پارت باحال وناخن و اداهای فرهاد🤣واقعا ضایع شدبچه م پیش عطا🥺تازه هلویی میخاست حیف شد وگرنه عطاجون بیشتر کیف میکرد😂😂

    ۵ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    قربونت عزیزم☺️عطا کمرش شکست با دیدن ناخن‌های تنها پسرش😅

    ۵ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    3️⃣ 3-اره بچمو جذاب میکنههه😁😍❤️نمیدونم چرا ولی واقعا داشتم صحنه سازی میکردم وقتی به اینجا پیامت رسیدیم که گفتی کلی خندیدم 🤣😁🙈هرچی باشه بازم تو جذاب تر همه ی ❤️💋حتی با رنگ های قاطی شده😘

    ۵ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    قربونت مرسی😍

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید