پارت پانزده

زمان ارسال : ۱۳۵ روز پیش

ابتدا تکیه‌اش را از ماشین گرفت و بعد اخم آلود نگاهم کرد. از دور برایش بوسه‌ای فرستادم. لبخند دلربایی بر لب نشاند و منتظر ماند تا نزدیکش شوم. به چند قدمی‌اش که رسیدم، با صدای بلندی شروع به آواز خواندن کردم.

- سلامِ من به تو یار قدیمی، منم همون ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید