پارت سی و چهارم

زمان ارسال : ۱۲۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 12 دقیقه

- من به‌خاطر تو آواره شدم، من به‌خاطر تو چندین‌سال تو شهر غریب زندگی کردم. من جون کندم تا بزرگت کردم.
پورچیستا بود که در خانه‌ی ایشتار قدم می‌زد و این‌ها را با فریاد می‌گفت و گذشته را مانند چکّش بر سرش می‌کوبید. ایشتار پوزخند عمیقی زد و سرد و خشک گفت:
- من نخواستم به دنیا بیام که تو بخوای بسوزی و بسازی. من برای به‌وجود اومدنم حق انتخاب نداشتم. این تو بودی که انتخاب کردی. من... من

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.