پارت هفده

زمان ارسال : ۱۸۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

گیج و خواب‌آلود آب سرد را به صورتش پاشید و رخسارش را شست. این‌کار باعث شد خوابش بپرد. امیرحسین در آیینه نگاهی به چهره‌ی اخمویش انداخت. حالت چشم و ابرویش کاملاً شبیه ایشتار بود. با یاد جانانش قلبش به تکاپو افتاد. جسمش در ابرقوی و روحش در شیراز جولان می‌داد. با خودش اندیشید «کاش می‌شد زودتر به شیراز برگردم.» پلک‌هایش را روی‌هم فشرد و از دستشویی خارج شد.
داوود در حیاط تکه‌های یخ بزر

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.