پارت پنجاه و دوم

زمان ارسال : ۱۳۲ روز پیش

جلو رویم راهروی طولانی بود، از شیشه های بزرگ، ساختمان سنگی مخروبه ای دیده می شد.

من درون یک واگن قطارمتروک بودم.

در راهروی درازبا پاهای لرزان به راه افتادم. روی در چند کوپه کناری، حلقه های فلزی رویشان جوش زده، با قفل بسته بودند.

...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید