پارت سی و یکم :

خطی عمیق روی پیشانی محمد افتاد و ماشین را پشت چراغ قرمز متوقف کرد ،سرش را به پشتی صندلی تکیه داد و برای لحظه ای چشمانش را بست ،با صدای ضربه ای که به شیشه ی ماشین نواخته شد به خودش آمد، شیشه را پایین کشید و به دخترک گل فروشی که با نگاه ملتمس نگاهش می کرد لبخند زد ،شاخه گلی از او خرید و آن را روی داشبورد گذاشت .نفس جامانده در شش هایش را با یک آه بلند بیرون داد و دوباره ماشین را روشن کرد ،دلم م

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۵۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.