راز شبانه به قلم ساناز لرکی
پارت سی و سوم :
همانطور که شبانه توی اتاقش نشسته بود خودش را در انتهای یک بن بست میدید هر مسیری را که میرفت بیراهه بود و هر آرزویی امروز اگر محقق هم میشد فردا محال بود خراب نشود. شبانه از آرمان رسیدن به رویاهایش گذشته بود و حالا تنها در تنازع بقا بود بدون هیچ آینده و انگیزهای.
شبانه روی تخت دراز کشید و به سقف خیره شد. از پایین سروصدا میآمد. صندلی میآوردند؛ وسایل پایین را جابهجا می
مطالعهی این پارت حدودا ۱۸ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۸۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
پرنیا
00اول داستان زیاد از یزدان خوشم نیومدولی الان چقد حامیه برای ریحان و اینکه گفتم حس میکنم پدر شبانه است و بازم میگم حتماا پدر شبانه است چون گفت تنها زن زندگی من زیرخاکه ....
۱ هفته پیشبرکه
00عالی بود
۴ هفته پیشساناز لرکی | نویسنده رمان
ممنونم عزیزم
۴ هفته پیشبرکه
00عالی بود
۴ هفته پیشسپیده
12حالا میرسیم برای حدس بعدی 😔اینکه ریحان عاشق یزدان میشه
۲ ماه پیشSyt
30نمیدونم چرا احساس میکنم یزدان نسبتی با شبانه یا مهراد داره مثلا برادر عمو یا حتی پدر چون معتقده ولی ب موهای شبانه دست زد تو تصادف بی صبرانه منتظر رویارویی مهراد و ریحانم
۹ ماه پیشساناز لرکی | نویسنده رمان
خیلی نکتهی ظریفی رو گرفتی آفرین
۹ ماه پیش
زهرا
00عالی