گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و بیست
زمان ارسال : ۱۷۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
او هم در ورودی آشپزخانه مکثی کرد. بوی خون مشامش را پر کرد و باعث شد به بینیاش چین بندازد و به ستار چشم دوخت؛ جسمِ بیجانِ ستایش را در آغوش داشت، سرش را روی شانهی او قرار داده و از ته دل گریه میکرد.
چشمهای ستایش باز مانده بود. باریکهی خون از گوشهی دهانش جاری بود و کلِ لباسهای تنش غرقِ خون بود.
وقتی ستار کمی او را از خود فاصله داد، تازه باربد به عمق فاجعه پی برد؛ شکم ستایش د
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.