مدیر معاون ( آوارگان عشق ) به قلم نسترن قره داغی
پارت چهل و چهارم
زمان ارسال : ۱۱۲۹ روز پیش
یه پرستار با عجله طرفم اومد و خیره به نیاز گفت: چی شده؟ چه اتفاقی براش افتاده؟
همونطور که بدو بدو دنبالش میدویدم زمزمه کردم: نمیدونم! داره تو تب میسوزه؛ تو یه اتاق در بسته مونده بود.
یه تخت بهم نشون داد که فورا نیاز و روش خوابوندم و ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آشوب
2410من کاری به معراج نیاز ندارم چون بی شک مال هم هستن اقااا کی میثم رو میگیره این دگع بوی ترشیدگیش به کاخ سفیدم رسید به نظرم نویسنده باید دست به کار شع یه ترشیده ایی واسه این پیدا کنه