پارت چهل و چهارم

زمان ارسال : ۱۱۲۹ روز پیش

یه پرستار‌ با عجله طرفم اومد و خیره به نیاز گفت: چی شده؟ چه اتفاقی براش افتاده؟ 

همون‌طور که بدو بدو دنبالش می‌دویدم زمزمه کردم: نمی‌دونم! داره تو تب می‌سوزه؛ تو یه اتاق در بسته مونده بود.

یه تخت بهم نشون داد که فورا نیاز و روش خوابوندم و ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید