گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت چهل :
از ساختمان خارج شدند و نگاهِ وحشتزدهی امیرعلی نامحسوس دورتادور سالن چرخید؛ احدی در کریدور نبود. با فشار دست مرد سمت آسانسور رفت و وارد کابین شدند.
تمام مدتی که آسانسور به پارکینگ رسید، امیرعلی خیره به زمین بود و مرد موشکافانه نگاهش میکرد. کاش امیرعلی میفهمید این مرد چه صنمی با گیلدا دارد؟ چرا عکسش دست پلیس بود؟ او یکی از ضاربین است؟ میخواهد به بیمارستان رود و بلایی سر گیلدا
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۵۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.