پارت سی و یکم :

بالاخره اگر این مرد مضنون باشد و دستگیر شود، امیرعلی هم می‌فهمد پلیس چطور به او و عکس او رسیده است.
تردیدش در رفتن به باربد فهماند که خواسته‌ای دارد.
-چیز دیگه‌ای هست که ما باید بدونیم؟
آهی کشید و مردد لب زد:
-نه؛ فقط...
چند ثانیه‌ای سکوت کرد، سپس افزود:
-می‌شه عکس همسرم رو دوباره ببینم؟
جلوی لبخندی که چیزی نمانده بود روی لب‌هایش شکل بگیرد را گرفت و امیرعلی سری

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۶۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.