دیار آشوب به قلم سیده نرجس کشاورزی و دیبا کاف
پارت هفتم
زمان ارسال : ۳۰۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
نفس عمیقی کشیدم و نگاهم رو دور تا دور خیابون چرخوندم. بعد از بلایی که سر شیشه کافه روشنا آورده بودم دوباره اومدنم به این خیابون ریسک بزرگی بود. از نبودن آقای عزیزی مطمئن شدم که در مغازه طلا فروشی رو زدم.
چکاد نگاهی به بیرون مغازه انداخت و با د ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نگار
00تا این پارت خوب بوده