پارت هفتم

زمان ارسال : ۳۴۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

نفس عمیقی کشیدم و نگاهم رو دور تا دور خیابون چرخوندم. بعد از بلایی که سر شیشه کافه روشنا آورده بودم دوباره اومدنم به این خیابون ریسک بزرگی بود. از نبودن آقای عزیزی مطمئن شدم که در مغازه طلا فروشی رو زدم.

چکاد نگاهی به بیرون مغازه انداخت و با د ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.