پارت شصت و چهارم

زمان ارسال : ۲۶۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

قفل در را باز کردم و دستگیره را کشیدم. دلیلی نمی‌دیدم جلوی بی‌معرفتی سمیر، از معرفت امیرحسینی دفاع کنم که من را به این شرکت آورده بود و بعد از شنیدن خبر نامزدی من، خودش شرکت را رها کرده و به املاکی پدرش رفته بود، تا رویاهایش را با پورسانت خانه‌ها طاق بزند.
احساس می‌کردم چنگال‌های تیز هیولایی قلبم را احاطه کرده و می‌فشارد. نفسم تنگ می‌شد و چشمانم دیگر جایی برای نگه‌داشتن اشک‌های

1469
475,497 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید