پارت پنجاه و ششم

زمان ارسال : ۲۷۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

با چشمانی پرسشگر نگاهش می‌کنم. خودش داوطلبانه خواسته که حرف بزند؛ بنابراین بهتر می‌بینم سکوت کنم تا معذب نشود و خودش تا همانجایی که می‌خواهد و مصلحت می‌بیند این ماجرا را تعریف کند.
- دو هفته پیش اومده بود در مدرسه‌ی پریا. گفته بود میاد دنبال بچه‌م. چیزی به تولد پریا نمونده؛ هفت سالش که تموم بشه قانونا می‌تونه اونو ازم بگیره.
می‌گوید و هق می‌زند.
- مگه الکیه. حتما یه راهی

1469
476,061 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • هانا

    00

    خیلی بده ک ما زنا همیشه ب خاطر بچهامون کوتاه میام و چشم رو خیلی واقعیتا میبندیم .رمانت و دوست دارم 😘

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    مادرا به خاطر بچه‌هاشون خیلی جاها ازخودشون می‌گذرن.

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید