قاب عکس کهنه به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت چهل و دوم
زمان ارسال : ۲۸۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 12 دقیقه
طوبا
اولین بار که با زینت بیرون رفتیم، هر دویمان خوشحال بودیم. چند کوچه آنطرفتر، زینت ماتیک و آینهای از کیفش درآورد و مالید. ناراحت بود که مجبور شده روپوش مدرسه بپوشد.
گفتم: غصه ندارد. مگر اولین بار است که غلامحسین تو را میبیند؟
گفت: امروز غلامحسین نمیآید. تو آنقدر ذوق داشتی دلم نیامد بگذارم یک روز دیگر. خودمان دوتایی بگردیم، یک روز دیگر با غلامحسین میرویم جای درست
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.