پارت دوازده :

گرگین با کف دست روی سینه سامیار کوبید و گفت:
_از این آقا بپرس اینجا چه خبره!
سامیار که با ترس به من خیره شده بود گفت:
_معذرت می‌خوام به خدا حواسم نبود.
_بیا اتاقم‌.
رو به گرگین گفتم:
_اوضاع اینجا رو درست کن‌.
و پشت به آنها کردم و از پله ها بالا رفتم. سامیار هم به دنبال من آمد و هر دو وارد اتاق شدیم.
دست به سینه ایستادم و گفتم:
_روز اول، ساعت اول کارت آشپزخونه

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۱۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • حسنی

    00

    عادیه رو سامیار کراش زدم؟ 😂

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.