مدیر معاون ( آوارگان عشق ) به قلم نسترن قره داغی
پارت چهل
زمان ارسال : ۱۱۳۴ روز پیش
با حرفی که زدم نگاه متعجب هر دو به سمتم کشیده شد و من هم ناچار دستم و روی شکمم گذاشتم و با نیم نگاهی به دختره دوباره گفتم: آخ آخ بچهام!
فتوحی بعد یکم نگاه کردن بالاخره به خودش اومد و سریع از جاش بلند شد؛ میز رو دور زد و کنارم نشست و خواست دستم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
تنمن
00عالی