پارت هشتم :

با چشمای ترسیده به تمام کسایی که بهم زل زده بودن نگاه کردم. صدای ضربان قلبم به حدی بالا رفته بود که انگار کنار گوشم داشت می‌تپید.

نمی‌دونم یه دفعه این‌همه جرأت‌و از کجا آوردم که بی‌پروا داد زدم و به خانمایی که داشتن نگاهم می‌کردن گفتم:
...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.