مدیر معاون ( آوارگان عشق ) به قلم نسترن قره داغی
پارت سی و نهم
زمان ارسال : ۱۱۳۴ روز پیش
میون حرفم پرید و گفت: اون خودش ماشین میگیره میره.
گیج چشمهام رو گرد کردم و سوالی نگاهش کردم که لبخند ملیحی تحویلم داد و گفت: چون من به شما قول دادم، گفتم اون با ماشین بیرون بره که معطل نشید.
عصبی در رو باز کردم و پیدا شدم و در حالی که م ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آسمان شب
121چرا همه به قیافه و شکل شخصیت ها مشکل دارند.من که تصویر توی ذهنم را برای بیشتر رمان ها به کار می برم.تازه اکثر آدمها قیافه معمولی دارند.اینطوری که آدم ارتباط بیشتری با شخصیت دارد.این همه اصرار🤔