پارت سی و هشتم

زمان ارسال : ۱۱۳۶ روز پیش

#نیاز

عصبی و دلگیر به خیابونی زل زده بودم که تک و توک آدم توش تردد می‌کرد؛ آدم‌هایی که بی‌توجه به کثافتی که همه جا رو پوشونده بود، این‌ور اون‌ور می‌رفتند و دنبال گرفتاری‌های خودشون بودند‌‌.

نگاهم رو چرخوندم و به آینه بغل ماشین زل زدم؛ قیا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید