پارت نوزده

زمان ارسال : ۳۲۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه

لباس های مهربان رو از تنش در آوردم و آروم روی تخت خوابوندمش، مهیا ناراحت و عصبی به من و مهربان نگاه میکرد.با صدای تحلیل رفته گفت:

- امشب رو برامون زهر مار کردن.

تاپ زرشکیم رو پوشیدم و کلیپس موهام رو باز کردم.

- اموراتم بگذره، سر بذارم سینه قبرستون از دست آدم های اطرافم راحت بشم.

- مهستا؟

- هیچی نگو مهیا،از هما جا خستم، از همه کس خستم.میخوام بخوابم.روی

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.