صفر درجه به قلم سیده نرجس کشاورزی
پارت نوزده
زمان ارسال : ۳۲۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه
لباس های مهربان رو از تنش در آوردم و آروم روی تخت خوابوندمش، مهیا ناراحت و عصبی به من و مهربان نگاه میکرد.با صدای تحلیل رفته گفت:
- امشب رو برامون زهر مار کردن.
تاپ زرشکیم رو پوشیدم و کلیپس موهام رو باز کردم.
- اموراتم بگذره، سر بذارم سینه قبرستون از دست آدم های اطرافم راحت بشم.
- مهستا؟
- هیچی نگو مهیا،از هما جا خستم، از همه کس خستم.میخوام بخوابم.روی