مدیر معاون ( آوارگان عشق ) به قلم نسترن قره داغی
پارت سی و ششم
زمان ارسال : ۱۱۳۷ روز پیش
متعجب و ناباور نگاهم کرد که خونسرد ابرو بالا انداختم و گفتم: واجبه؛ باید برم بانک تا نبسته.
عصبی پوفی کشید و کلافه گفت: من باید تا دو خونه باشم؛ لطفا زود کارتون رو تموم کنید.
بدون حرف سر تکون دادم که چیزی نگفت و دوباره از پنجره به خیابون ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
راحیل یع دهه هشتادی
۱۳ ساله 00خخخخخ واقعن این بدبخت معراج همیشع بانکا شلوغنااا نوبت این بدبخت که میرسه خلوتت