فانتوم به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت هفتم
زمان ارسال : ۳۵۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
به زور مقداری از شربت رو بهم داد تا بخورم و عصبی تشر زد:
- اصلا برا چی اینو آوردید؟ مگه میخواستیم بریم عروسی که گلهای راه افتادید اومدید؟
ںطقهای فرزاد بیشتر منو عصبی میکرد، سرم رو عقب کشیدم و با ناراحتی چشم بستم.
مریم بی حرف ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نرگس
10وای خیلی غم انگیزه مرسی به خاطر رمان شیوا ت انگار واقعا داری مرگ یک نفر واقعی بیان می کنی