پارت سی و سوم

زمان ارسال : ۱۱۴۱ روز پیش

با صدای جیر جیر در نگاهم به عقب برگشت.

فتوحی بی‌حال و خسته وارد آبدارخونه شد و به من زل زد؛ چند قدمی نزدیک اومد و با لبخند بدجنسی زمزمه کرد: درود نیاز خانم.

عصبی اخم‌هام رو توی هم کشیدم و غریدم: ادیب هستم!

لبش رو بیشتر کش داد و با ل ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید