پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و سی و دوم
زمان ارسال : ۱۹۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
انگار وزنهای سنگین را از روی سینهاش برداشته بودند. الیسا گفت:
-خسته شدم از این وضعیت گرشا.
خواست بگوید؛ "منم". اما پرسید:
-کجایی الان؟
-ترکیه!
-چطوری رسیدی؟
-راحت نبود. نزدیک بود دیپورت شیم مرز. خیلیها رو هم برگردوندن. اما من و چنتایی تونستیم فرار کنیم.
-تف تو ذاتت.
-الانم اینجا گیر افتادم. باید ببینم از کدوم طرف میشه راه باز کرد واسه رفتن.
آمینا
00چه عجب🥰