پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت نود و یکم
زمان ارسال : ۲۲۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
چشمش به پارک ائلگلی که خورد دستهایش را روی داشبورد گذاشت و گفت:
-نگه دار.
گرشا نگاهش کرد. کم مانده بود سرش به شیشهی مقابل بچسبد بس که جلو رفته بود:
-خیلهخب. بشین عقب!
الیسا عقب کشید و دست روی پیشانیاش گذاشت. فهمید یاد پدرش افتاده است. با آن خدابیامرز زیاد به آن پارک میرفت.
ماشین که به حاشیهی خیابان کشیده شد، منتظر نماند گرشا کاملا جاگیر شود. در را باز کرد و پای
آمینا
00الهی 🥲