پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت هشتاد
زمان ارسال : ۲۴۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
زشت بود بگوید داخل نیا. کنار ایستاد و الیسا جلو افتاد. دامون از دیدنش جا خورد و با خندهی مسخرهای شروع به بازی با سلنا کرد. یاشار اخمی روی پیشانی نشاند و مشغول باز کردن جای پیانو شد! از ثمانه هم خبری نبود. طولی نکشید که در حال بالا انداختن آویزهی شالش از اتاق خواب بیرون آمد و خوشامد گفت. کاملا معلوم بود از یاشار هراس دارد که گرم با الیسا برخورد کند. با اینحال رسم مهمونوازی را به جا آور
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
الهه محمدی | نویسنده رمان
انشالله رمان رو تا انتها بخونید و ببینید السا چه نتیجه ای میگیره🙂
۵ ماه پیشآمینا
00الیسا چه زهری به خوردشون داد.خیلی بد و پرروئه اینقدر مراعاتشو میکنن ولی بی پروا کاری که بخواد رو انجام میده😅
۸ ماه پیشالهه محمدی | نویسنده رمان
مزه میده دعواهاشون😁😁😁
۸ ماه پیش
Alieh
00اخییی همشون هنگ کردن ولی خوب کنجکاوم ببینم الیسا شکست میخوره یا پیروز میشه😁❤️🫶