مدیر معاون ( آوارگان عشق ) به قلم نسترن قره داغی
پارت سی و یکم
زمان ارسال : ۱۱۴۲ روز پیش
با دیدن عکسی چشمهام گرد شد و داد زدم: وایستا!
ترسیده گوشی و روی هوا پرت کرد و متعجب پرسید: چی شد؟
گوشی رو از رو پاش برداشتم و کنجکاو عکسها رو عقب جلو کردم تا تصویر مد نظرم رو پیدا کنم، اما هر چقدر گشتم نبود.
عصبی گوشی رو طرف نازی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
hichkas
225من این رمان و تا نصفه خوندم و واقعا اصلا جالب نبود برام یکم که نه خیلی تخیلی آخه اردوی راهیان نور و میدون پر مین؟!مگ میشه آخه بعدشم یعنی برای اون مدرسه اصلا بازدید کننده نیومده ک وضعیت رو ببینه، بدددد