پارت ششم

زمان ارسال : ۳۱۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

اولین روز از عروسی سه روزه‌ی پسر شاهو بود و پای بقچه‌ی لباس‌ها مردد نشسته بودم. صدای سیروان مدام در سرم می‌پیچید. که‌بای قرمز رنگی که گفته بود را از بقچه بیرون آوردم و روی لباس‌ها گذاشتم. یادآوری خواسته‌اش ضربان قلبم را تند و فشار خون در رگ‌هایم را ز ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید