پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت چهل و ششم :
احساس کرد الیسا عادی جوابش را داد. از اینکه برایش کماهمیت شده باشد صورتش به گِز زدن افتاد. گوشی را سفت چسبید دستش نلرزد:
-به خودت چی؟
-نه! چون خودم این مسیرو رفتم هیچوقت درِ قلبمو روی مردی باز نکردم. چون متعلق به تو بود. نگاه کردن به غیر خیانت بود بهت.
احساس کرد روی حبابی سوار است که سمت بالا میرود. حرفِ دل اطرافیانش را به الیسا گفت با آنکه باورش نداشت:
-اگه دیگه م
آمینا
00چقدر من از دست این دوتا حرص بخورم آخه. دختر قهرمان جهان شدی حالا دیگه برگرد