پارت چهل و پنجم :

تلفن هر چه بوق خورد کسی جواب نداد. تا گوشی در دستش شُل شد، صدای خواب‌آلودِ الیسا توی گوشش پیچید:
-گرشا! چیزی شده این وقت شب تماس گرفتی؟
آنقدر که هول زنگ زدن داشت تا کسی نرسیده، تفاوت قاره‌ها و اختلاف ساعت تازه یادش آمد. بدون سلام و علیک گفت:
-یادم رفت اون‌جا نصفه شبه. بعدا تماس می‌گیرم!
پیش از آن‌که قطع کند الیسا گفت:
-می‌دونی چندین حس حمله کرد به مغزم وقتی شماره و اسمت

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۶۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان رمان پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان رمان پرونده ی ناتمام الهه محمدی دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آمینا

    10

    گرشا خودش دلش میخواد حرص بخوره واسه همین زنگ میزنه به الیسا😂😂

    ۱۲ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    پسرم دلش گیره🥹❤️

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.