پارت بیست و نهم

زمان ارسال : ۱۱۴۵ روز پیش

صدای خنده‌اش رو پایین آورد و با ذوق لب زد: عمه شوهر می‌خوای؟

کلافه و پکر نگاهش کردم و غریدم: نخیرم! یه چی همین‌طوری گفتم. 

قیافه‌اش رو با خنده جمع کرد و دستش و روی دهنش گذاشت؛ یکم هر هر خندید و بعد که آروم شد با چند تا نفس عمیق و زمزمه کر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید