پارت بیست و هشتم

زمان ارسال : ۱۱۴۵ روز پیش

با دیدن جای خالی‌اش و تخت مرتبش، ترسیده وارد اتاق شدم و داد زدم: مامان، مامان کجایی؟ 

چند لحظه منتظر موندم اما هیچ جوابی نشنیدم و دوباره دهنم رو باز کردم تا صداش کنم که چشمم به میز چوبی قدیمیش افتاد؛ یه برگه به آیینه‌ی درازش چسبیده بود و قطعا ک ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید