پارت شصت و یکم

زمان ارسال : ۱۳۴۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه

دخترک از روی حرص ملافه را چنگ زد و لب فشرد که حسام متوجه شد و پرسید:

- نیهان سرت تا این حد درد داره؟ پاشو ببرمت بیمارستان هان؟!

نیهان با دندان‌های کلید شده جواب داد:

- نه، چیزی نیست! همون حامد بیاد خوبه.

طولی نکشید که حامد رسی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.