پارت سی و نهم

زمان ارسال : ۱۲۸۱ روز پیش

مطهره لبخند گرم و پرمِهری روی لبش نشاند و دست مهدخت را میان هر دو دست گرفت و گفت:« من نمی‌دونم اون آدم کیه؟ چه ظلمی بهت کرده! اما می‌دونم اگر رویارویی با اون آدم لازمه و حقی که ازت پایمال شده رو زنده می‌کنه پس تو باید قوی باشی و بری جلو. منم این شرایط رو تجربه کردم. منم با آدمی رو
1393
277,681 تعداد بازدید
842 تعداد نظر
97 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ^_^

    30

    به خاطر حجم پارتا ممنون نویسنده جون 🙂

    ۴ سال پیش
  • نرگس

    40

    چرا همش از مهدخت یکم از عسل و بیشتر از نسیم بگید

    ۴ سال پیش
  • صبا

    80

    همش که در مورد مهدخت می نویسید

    ۴ سال پیش
  • Hiva

    22

    اول😐😂

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید